رضا دست‌پروری هستم…

 

خلاصه اگه بخوام بگم صنایع خوندم و از سال 93 وارد حوزه کسب‌وکار شدم. رشتم رو واقعا دوس داشتم وهمیشه در کارهایی که داشتم ازشون استفاده کردم. چون عاشق تجربه کردن موقعیت‌های جدید بودم اول زندگی کاری شغل‌های مختلفی رو امتحان کردم و البته از هرکدوم چیزهای مهمی رو یاد گرفتم. چند سالی میشه که در مجموعه رسانه‌ای آخرین خبر مشغول به کار هستم. اگر دوست دارید اطلاعات دقیق‌تر داشته باشید می‌تونید داستان زیر رو بخونید.

چی شد که رفتم صنایع؟

تابستون 1393 بعد از کنکور، دنبال کار می‌گشتم. دوست نداشتم تابستون به بطالت بگذره و منتظر باشم تا برم دانشگاه و لیسانس بگیرم و بعدش دنبال کار بگردم. با پرس‌وجو کردن از اطرافیان و آشناها رسیدم به شرکتی به اسم پارس شعاع توس که تو حوزه تولید محصولات روشنایی فعالیت می‌کرد. کاری که من داشتم در خط تولید قطعات الکترونیکی بود و همزمان در واحد تحقیق و توسعه هم حضور داشتم. کار اولی بود که به صورت رسمی انجام می‌دادم و خیلی شوق و علاقه داشتم.
اما کمی که گذشت فهمیدم مدل کارمندی رو دوست ندارم. اما یه چیز دیگه برام جالب بود. اینکه یه فرآیند کاری رو باید چطوری طراحی کرد و چطوری اون رو بهبود بخشید. این حوزه بخش مورد علاقه کار من شد.

همین تجربه و علاقه شخصی باعث شد که برای انتخاب رشته سراغ رشته مهندسی صنایع برم. از همون ترم یک متوجه شدم که جای درستی اومدم و اینجا همون چیزیه که دنبالش می‌گشتم.

پایان نامه و حاجی بازاری

بعد از پارس شعاع توس وارد بازار شدم. بازار به معنای سنتی و تصویری که همه تو ذهنمون دارم. اونجا برای یه حاجی بازاری کار می‌کردم. مسئولیتی که داشتم به نسبت برام سنگین بود. باید برای کسب و کاری که کاملا سنتی هستش، سایت فروش راه می‌نداختم. میشه گفت باید کار و کاسبی یک حاجی بازاری سنتی رو تبدیل می کردم به یک بیزینس دیجیتال. با وجود تمام تلاشی که کردم ولی بالاخره با حاجی بازاریمون، که البته خیلی آدم خوبی بود، کنار نیومدم و پروژه به نتیجه نرسید. همین پروژه اما باعث شد که بتونم پایان‌نامه دوره کارشناسی رو بنویسم. موضوعی در رابطه با عوامل موثر در تمایل مشتریان به خرید اینترنتی.

در طول دوران دانشجویی هم حوزه‌های مختلفی رو امتحان کردم. به دنیای استارتاپ‌ها سر زدم و در مسابقات استارتاپ کارآفرینی روستایی، در دور اول تیم اول شدیم. بعدش هم کنفرانس ملی شهر هوشمند و مسابقات ارائه برتر رو شرکت کردم که در اونها هم مقام آوردم. در کنار این‌ها فعالیت‌های فرهنگی در دانشگاه رو هم دنبال می‌کردم و تو برگزاری‌شوم شرکت داشتم.

من و HR

بعد از جهان کریستال نوبت به تجربه جنس جدیدی از فعالیت رسید. وارد شرکت نهامین پردازان آسیا، که یک شرکت دانش بنیان تخصصی تو حوزه نفت و گاز بود؛ شدم. این دفعه مسئولیتم از جنس دیگری بود. تا آن زمان کارهایم تقریبا یک نفره بود و نیازی به مدیریت و راهبری نیرو نداشتم. در شغل جدیدم ولی هسته اصلی فعالیتم تربیت کارآموزها بود. در کنار اون باید فرآیندهای کاری رو هم بررسی می‌کردم و برای بهینه شدنش شرح وظایف جدیدی برای کارمندا می‌نوشتم.

اونجا حدودا با 8 کارمند و 4 کارآموز ارتباط مستقیم و مستمر داشتم. برای من تجربه کاری به شدت ارزشمندی محسوب میشه، چون یاد گرفتم که چطوری پتانسیل‌های بالقوه در آدم‌ها رو ببینم و تبدیلش کنم به یک مهارت. اونجا بود که فهمیدم همه توانمندی دارن و میتونن برای خودشون کسی بشن، فقط لازمه که یکی رو داشته باشن که همراهیشون کنه و بهشون جهت بده.

نقطه عطف

اما نقطه عطف زندگی کاری من جایی بود که وارد مجموعه رسانه‌ای آخرین خبر شدم. یادمه که اون موقع چنتا پیشنهاد کاری داشتم. شرکت کاله و پارس شعاع توس از گزینه‌های مهم بودن ولی آخرین خبر رو انتخاب کردم. آخرین خبر هم رسانه بود، هم دیجیتال بود و هم کارهای مدیریتی جدی داشت. سه تا ویژگی که عاشقش بودم.

کارم در آخرین خبر رو با تحقیق و توسعه شروع کردم ولی روحیه‌ تجربه پرو‌ژه‌ها و موقعیت‌های جدید، نذاشت که فقط محدود به یک کار بشم. مدیر بخش ما، روحیه‌ خوبی داشت و اجازه می‌داد بچه‌های واحدش کارهایی که دوست دارن رو تجربه کنن. من هم خوراکم همچین مدیری بود. وارد پروژه‌های مختلف شدم. مهم‌ترینش تولید ویدئوهای تبلیغاتی و اجرای کمپین بود. دو تا از مهمترین کمپین‌هایی که اجرا کردم، «می‌جویمت» و «جام‌جهانی در اطلس» بود که در زمان خودش بسیار موثر بود.  

بعد از مدتی کارم رفت به سمتی که بهش میگن «کارآفرینی سازمانی». یعنی کارمندی، بخشی از سازمان هستی اما باید خودت کار ایجاد کنی، پروژه بگیری و تامین مالی رو انجام بدی. فقط میتونی از فضا و ارتباطات سازمان استفاده کنی. من هم مدتی بعد از کارمندی در آخرین خبر به مرحله کارآفرینی سازمانی رسیدم.

و اینک راما

دو اتفاق در کنار هم تبدیل شد به یکی دیگه از اتفاقات مهم زندگیم. یکی همان پروژه‌ تولید ویدئو و یکی دیگه هم مشکل مشتریان آخرین خبر. مشتری‌ها علاوه بر بستری برای انتشار تبلیغات، تولید محتوای تبلیغاتی رو هم می‌خواستن. این دو عامل در کنار همدیگه باعث شد که پروژه راه‌اندازی یک استودیو تولید محتوا تبلیغاتی رو به من بدن. پروژه‌ای که از دل اون برند رامااستودیو متولد شد.

رامااستودیو اوایل کار تو تابستان 97، به صورت برون سپاری کار می‌کرد. وظیفه هماهنگی بین چیزی که مشتریان می‌خواستن و تحویل اون اطلاعات به تولیدکننده‌ها بود. در واقع واسطی بودم بین مشتری و تولیدکننده تبلیغات. از یه جایی به بعد با خودم گفتم ما که داریم زمان میذاریم، چرا خودمون تیم تولید نداشته باشیم. این شد که شروع کردم به تیم‌سازی و تعریف فرآیند کاری در زمینه تبلیغات و در نهایت رامااستودیو شکل گرفت. کسب و کاری که همچنان بخش مهمی از زندگی من را تشکیل می دهد و در آن به عنوان مدیرعامل و هم بنیانگذار مشغولم.

رامااستودیو جایی بود که تمام تجربیاتم رو باید به کار می‌گرفتم. ابتدا آروم آروم و با پشتیبانی آخرین خبر پیش می رفتم تا یک خبر باعث شد که وارد عرصه به شدت مهمی بشم. از جایی به بعد گفتن که آخرین خبر دیگه حمایت مالی نمیکنه از ما و من باید خودم هزینه ها رو تامین کنم. تیم تولید رو هم راه انداخته بودم و نمیتونستم بهشون بگم برید دیگه کار تعطیله. اونجا بود که برای اولین بار فشار کاری مدیریت رو احساس کردم. هر روز که بیدار میشی به این فکر میکنی که آیا میتونی تا آخر ماه حقوق بچه های تیمت رو تامین کنی یا نه.

اولش خیلی ترسیده بودم. اما آروم آروم با این ترس کنار اومدم و بازاریابی رو جدی تر دنبال کردم. باید درکنارش مطالعه شخصی رو هم بالا میبردم تا هم بهتر تیم رو مدیریت و کنم و هم اطلاع داشته باشم که در حوزه کاری من چی میگذره و به روز باشم. این بروز بودن شده یه بخشی از وجودم.

دیجیتال، مارکت، حرکت

در کنار رامااستودیو چند مسئولیت دیگه هم داشتم. به خاطر تجربه‌ای که در حوزه مصاحبه و تربیت کارآموز داشتم، دوره‌ای رو به عنوان کارشناس توسعه و پشتیبانی فعالیت کردم. یادمه در یک بازه سه ماهه، با حدود400 نفر مصاحبه کردم. در کنارش به عنوان مدیرداخلی واحد بازرگانی آخرین‌خبر و DM360 که از شرکت‌های زیرمجموعه‌اش بود هم فعال بودم. مدتی به همین شکل گذشت که دیدم نمیتونم رامااستودیو رو اونجوری که میشه بزرگ کنم. به همین خاطر تصمیم گرفتم که مدتی از بقیه سمت‌ها استعفا بدم و متمرکز بشم بر رامااستودیو.

حدود یک سال رو کاملا متمرکز برا رامااستودیو گذروندم. تو این مدت خدمات موشن گرافیک، لایواکشن، عکاسی و تولیدات صوتی رو ایجاد کردم و برای هر کدوم ساختار مشخصی تعریف کردم. تا الآن هم خداروشکر بد نبوده و نزدیک به 140 پروژه داشتیم.

بعد از یک سال دوباره به مجموعه DM360 برگشتم. این بار با تجربه‌ای جدید. مدیریت روابط عمومی و مدیریت منابع انسانی. اما داستان این عنوان شغلی جدید از کجا شروع شد؟

سقوط تبلیغات، ظهور روابط عمومی

احتمالا اسم شرکت نیشکر هفت‌تپه رو شنیدید و یا اخبارش رو خوندید. برای این شرکت بحرانی پیش اومد. در طی همکاری‌ای که با مجموعه DM360  داشتن، نیاز به تولید یک سری مصاحبه و ویدئو برای روشن کردن مشکلات پیش اومده داشتن. از من خواستن که من وارد فرآیند تولید اون ویدئوها بشم. از اونجایی که همیشه سرم درد میکنه برای تجربه جدید، قبول کردم. برای اینکه کار نتیجه خوبی داشته باشی باید مفهوم جدیدی رو مطالعه می کردم. PR. بعد از مطالعه در این حوزه و انجام پروژه هفت‌تپه، تصمیم گرفتم که به سراغ موقعیت شغلی جدیدی برم. از طرفی تو یک سال قبلش فرآیندسازی رامااستودیو انجام شده بود و کمتر به حضور من نیاز داشت. من هم بین گزینه استراحت کردن و شروع یک تجربه جدید، تجریه جدید رو انتخاب کردم و شدم مدیر روابط عمومی شرکت DM360.

شروع کارم در مدیریت روابط عمومی همزمان شد با نیاز به راه‌اندازی برندی جدید. کاری که همیشه سرم براش درد میکنه.

در کنار کارهای روابط عمومی، به دلیل علاقه شخصی به سراغ تئاتر هم رفتم و وارد عرصه تهیه کنندگی هم شدم. تئاتر بوفالوی آمریکایی که به مدت 20 شب در مشهد اجرا داشت و برایم تجربه شیرینی بود.

الآن که خدمت شما هستم، مدیریت آژانس تبلیغاتی رامااستودیو، مدیر ارشد عملیاتی DM360  رو برعهده دارم. در کنارش پروژه راه‌اندازی برندی جدید در حوزه روابط عمومی و ارتباطات رو دنبال می‌کنم که بزودی تجربیاتم رو در راه اندازی اون برند باهاتون به اشتراک می زارم.

از کجا شروع شد؟

اما همه این شوق و اشتیاق و جنب و جوش از جای دیگه‌ای سرچشمه می‌گیره. تقریبا 8 سالم بود که با موسسه تربیتی فرهنگی بیت‌الثقلین در مشهد آشنا شدم. بیت‌الثقلین پر بود از آدم‌هایی که به فکر تربیت نسل بعدی جامعه هستن. تلاش همه این بود که به همدیگه کمک کنن تا رشد کنن و استعداد خودشون رو پیدا کنن. خیلی از مهارت‌هایی که من پیدا کردم و دنبالش بودم تو همین بیت‌الثقلین در من تقویت شد.

اولین مسئولیت جدی‌ای که داشتم مدیریت کتابخونه موسسه بود. در سن 14 سالگی. اونجا فقط اسم کتاب‌ها در دفتری نوشته می‌شد، من تصمیم گرفتم که سیستم کتابداری رو بهبود ببخشیم. رفتم سراغ سیستم‌های کتابداری مطرح دنیا و کمی سرچ کردم. در نهایت به یک سیستم ویژه در کتابداری رسیدم.

کمی بعد که مسئولین بیت­الثقلین علاقه به مسائل هنری را در من دیدند، پیشنهاد راه‌اندازی یک گروه تئاتر را به من دادند. من هم شروع کردم و بعد از مدتی به اولین خروجی رسیدیم. فاجعه بود. اما ناامید نشدیم و تصمیم بر این شد که من بروم سراغ افزایش دانشم در این حوزه. تئاتر رفتم، جلسات نقد فیلم و کتاب می‌رفتم تا بتوانم دید بهتری نسبت موضوعات و هنر پیدا کنم. همین اتفاق هم نتیجه داد و خروجی‌های بعدی خیلی بهتر شدند. گروه تئاتر «میم» را راه انداختم و با همکاری بقیه دوستانم در همان موسسه، تئاترهای مختلفی اجرا کردیم. بیشتر آن‌ها آیینی بودند. با وجود جوانی و آیینی بودن نمایش‌ها اما استقبال خوبی داشتیم. به عنوان مثال تئاتر آخرین نامه از آن کارهایی است که برایم بسیار ارزشمند بود. بعد از چند نمایش در سالن‌های کوچک و محلات، رفتیم سراغ سالن‌های تئاتر بزرگتر. بعضی اجراها تا 700 نفر بیننده داشتیم.

از ویژگی‌های مثبت موسسه بیت‌الثقلین این بود که هیچ‌وقت نمی‌گذاشتند ثابت بمانی. همیشه دنبال این بودند که بچه‌ها یک مهارت جدید و یک تجربه جدید داشته باشند. این شد که من بعد از تئاتر وارد حوزه چندرسانه‌ای هم شدم. در این مدت شروع کردم به کلیپ‌سازی و از آن مهم‌‌تر نمایشنامه صوتی. کتاب سقای آب و ادب از مهدی شجاعی را تبدیل کردم به نمایشنامه و همانجا شروع کردیم به ضبط.

اون روزهایی که در دروان نوجوانی تجربه کردم باعث شد که روحیات الآنم شکل بگیره. از اینکه همیشه دوست دارم موقعیت‌های جدید رو تجربه کنم. اینکه دوست دارم چیزهای جدید یاد بگیرم و اونها رو تو کسب و کارهام استفاده کنم. همیشه از دوران نوجوانی به خوبی یاد می‌کنم و هر از چندگاهی هم بهشون مشاوره میدم چون میدم چه دوره‌ای مهمی هستش و چجوری باید بگذرونن.

گالری تصاویر

دوست دارید با من در ارتباط باشید؟